حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

آخرين چهارشنبه سال 92

درتنهایی ام آتش روشن کردم وعهدکردم تاخاموش شدنش دعایت کنم میدانم به آنچه میخواهی میرسی چراکه من هرلحظه هیزمی اضافه میکنم تا شعله هاى فروزان زندگيت فقط سرخى داشته باشد. چهارشنبه سوری مبارک حامي من....
27 اسفند 1392

ی ل د ا

  خدایا ! در این بلند ترین شب سال و در این لحظات شیرین دور هم بودن, انها را که از ما گرفتی, به تو میسپاریم, تو نگهدارشان باش.... همانهایی که سالهای گذشته در کنار ما بودند و امسال در جوار تو, انهایی که عشق و زندگیمان  هستند, همه و هم را به تو می سپاریم....  , تو نگهدار همه شان باش...پدر و مادرم و همه ی اعضای خانواده ام...و امید زندگی ام.... شکرانه ان با من....  قدر این با هم بودنها را بدانید, چرا که بعضی چیزها تکرار شدنی نیستند ...   همين امشب سفيدى برف را براى روح لطيفت.... شيرينى هندوانه را براى عشق عميقت.... سرخى انار را براى قلب مهربانت.... وبلنداى يلدا را براى زندگى قشنگت آرزومندم. حامی ...
1 دی 1392

هم راه......

: راه هر چقدر هم دور باشد ..... هر چقدر هم سخت باشد .... هر چقدر هم محال به نظر برسد .... راهی ست که خودت پیش گرفته ای ....... فقط حواست باشد ..... در انتخاب هم راه دقت کن ....... چون راه سخت را میتوان آسان طی نمود .... به شرط داشتن همراه خوب ........از همین امروز تا همیشه.... ...
15 خرداد 1392