حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

قول بده حامی....

"به یاد داشته باش.........اگر قرار است کاری را انجام بدهی،پس انجام بده...........هنگامی که تو قادر به نگه داشتن یک قول نیستی،به دیگران ثابت میکنی که تو ارزش وقت آنها و یا داشتن رابطه با آنها را نداری...........بیش از حد توانت قول نده...........اگر قول دادی آن را فراموش نکن........هرگز تصمیم های بزرگ نگیر وقتی که عصبانی هستی........و هرگز قول نده وقتی که بسیار خوشحال هستی.".. ...
27 دی 1391

مثل من نباش بابایی...

"بعضی از افراد در طول زمان تو را از بین میبرند،اگر این اجازه را به آنها بدهی مثل من.............اگر چنین شد ،چشمها و گوش هایت را ببند و فقط به صدای درونت گوش بده............فراموش نکن که موفقیت واقعی در زندگی چیزی نیست که دیگران میبینند ،بلکه احساسی هست که تو داری.............این زندگی کردن حقیقت است و چیزی که باعث میشود تو احساس کنی زنده ای .... ...
27 دی 1391

توی باروون نمونی پسری...

حامی جان گاهی  چیزهایی در زندگی ما اتفاق میافتد که باعث میشود احساس کنیم چیزی درون ما شکسته است......اما  اگر یاد نگیریم از آنها بگذریم و خورشید را در پشت ابرها ببینیم،برای همیشه در باران خواهیم ایستاد.... ...
27 دی 1391

خدای من...

من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست نه در آن بالاها مهربان، خوب، قشنگ چهره‌اش نورانیست ... گاهگاهی سخنی می‌گوید، با دل کوچک من، ساده‌تر از سخن ساده من او مرا می‌فهمد‌ او مرا می‌خواند او مرا می‌خواهد...   ...
27 دی 1391

همه ی زیبایی ها تقدیم به مادرم که دلش به رنگ ابی اسمانهاست...

زندگــی آرام اســت مثل آرامش یک خواب بلند زندگـــی شیریـــن است مثل شیرینی یک روز قشنگ ... زندگـــی رویایـــی است ... مثل رویـای ِ یکی کودک ناز زندگـــی زیبایـــی است مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعت هاست زندگی چرخش این عقربه هاست زندگــی راز دل مــادرم است زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر است ... ...
27 دی 1391

حقیقت بابای تو...

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند همراه کسانی بودم که همراهم نبودن وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم و تو چه دانی که من کیستم.... من سکوتی هستم در برابر همه اینها !!!
27 دی 1391

بابایی من عاشق ماه هستم...

حامی جانم: یک ذهن روشن مثل یک ماه کامل در آسمان است..............گاهی اوقات ابرها می آیند و آن را میپوشانند،اما ماه همیشه در پشت آنها هست...........ابرها کنار میروند.......ماه روشن تر ،میدرخشد............پس در مورد ذهن روشن نگران نباش.............همیشه خواهد بود.............وقتی که افکار هجوم می آورند یک ذهن روشن در پشت آنها خوااهد بود..........افکار می آیند و میروند به آنها متصل نباش.... مثل من که با تمام افکار هایی که شب و روز درگیرم اما به انها متصل نیستم...همانطور که دیگر به هیچ چیز متصل نیستم....بجز فکر رفتن کسیکه با رفتنش تمام دردها تمام میشود و ناتمامی قلبم پایان میگیرد... ...
27 دی 1391