حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

پدرِ تو....

پدر که باشی!!! با تمام سختی ها و مشقت های روزگار، با دیدن غم فرزندت میگویی:"نگران نباش،درست میشود، خیالت تخت ، من پشتت هستم". پدر که باشی ؛ سردت میشود و کت بر شانه ی فرزندت می اندازی. چهره ات خشن میشود و دلت دریایی ....... آرام نمیگیری تا تکه نانی نیاوری. پدر که باشی ؛ عصا میخواهی ولی نمیگویی. هرروز،خم تر از دیروز،جلوی آینه تمرین محکم ایستادن میکنی.... پدر که باشی ؛ در کتابی جایی نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست... بی منت از این غریبگی هایت می گذری تا پدر باشی.... پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی پدر که باشی ؛ به جرم پدر بودنت،حکم همیشه دویدن برایت میبرند. بی اعتراض به حکم...
15 شهريور 1392

وبلاگ تکونی

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام  به همگی خوب باید بگم  امشب وبلاگمو تکوندم و باید بگم بسیار خوشحالم از این بابت اول اینکه بگم این مطالب فقط مربوط به من، حامی و خانواده م و بعضی دوستان عزیزم هست و باید بگم همه ی نوشته هام مربوط به خودم و زندگیمه ولاغیر.. البته اینو قبلا هم گفتم چندین بار اما اینجا هم متذکر شدم تا خوانندگان خاموش، روشن شوند  اگر مطلبی غم داشت برای خودمه اگه شاد بود برای خودمه اگه از عشق نوشتم از خوبی یا از بدی... Do you underestand???? قلبم ، مهمانخانه نيست که آدم‌ ها بيايند  دو سه ساعت يا دو سه روز توي آن بمانند و بعد بروند...  ...
12 تير 1392
1