قصه های غصه های بابا
نه تو مي ماني و نه اندوه
و نه هيچيك از مردم اين آبادي...
به حباب نگران لب يك رود قسم،
و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت،
غصه هم مي گذرد،
آنچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند
لحظه ها عريانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی