حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

شاد نوشتن من....

1392/1/16 23:25
نویسنده : your daddy★☆
1,700 بازدید
اشتراک گذاری

ﻣﯽ ﮔﻭﻳﻧﺩ : ﺷﺎﺩ ﺑﻧﻭﻳﺱ ...
ﻧﻭﺷﺗﻪ ﻫﺎﻳﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺩ!
ﻭ ﻣﻥ ﻳﺎﺩ ِ ﻣﺭﺩی ﻣﯽ ﺍﻓﺗﻡ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻣﺎﻧﭼﻪ ﺍﺵ
ﮔﻭﺷﻪ ی ﺧﻳﺎﺑﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﻣﻳﺯﺩ...
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﺷﻣﻬﺎی ِ ﺧﻳﺱ ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ثمر
25 بهمن 91 21:01
از دل نوشته هایم ساده نگـــــذر
به یاد داشته باش
این دل نوشته ها را
یک« دل »نوشته
@};
دلی که غم داره ازش انتظار زیادی نباید داشت در غیر اینصورت تنهایی می شکنه

بابایی زیبا می نویسی زمانی میرسه که شاد بنویسی بدون یاد آوری چشمان خیس مرد


...
مامان محمد امين
26 بهمن 91 0:47
چنان پرنده ای باش که روی شاخه ای سست و ضعیف نشسته و آواز می خواند و لرزش شاخه را به زیر پایش حس می کند اما همواره به آواز خواندنش ادامه می دهد زیرا اطمینان دارد که بال و پر دارد!
مهسا مامان کیارش
26 بهمن 91 17:41
دیر نیست.........
خاله ي اميرعلي
27 بهمن 91 16:25
سلام باباي حامي
چقدر زيبا مينويسي ولي از حرفاي زيبايت دردي احساس ميشود
خدا حامي رو برات نگه داره



سلام...ممنونم...
fariba
28 بهمن 91 8:34
همانا بعد از هر سختی اسانیست.به امید روزهای خوشی


به امید روزهای خوشی که به دست میارم...