برای اون مهمترین روز و برای من سختترین روز....(اینده!!!!
به اتاقم رفتم نمی خواستم کسی اشکامو ببینه ...
از همه ی دنیا واسم با ارزشتر...
امروز برای اون مهمترین روز و برای من سختترین روز...
نمیتونم دوریشو تحمل کنم هر روز وقتی چشم باز کردم اونو دیدم خندهاش حتی قهر کردناشو دوست دارم...
یاد اولین باری افتادم که دیدمش اینقدر از دیدنش خوشحال شدم که تو اسمونا پرواز میکردم وقتی نگام کرد دنیا مال من شد اما امروز میره و من چقدر احساس تنهایی میکنم.کاش بهش اجازه نمیدادم...
...امروز اون میخنده و من گریه میکنم...
یه بار بهم گفت:هیچوقت تنهاش نذارم.گفتم:به شرطی که قول بدی پیشم بمونی.اما سر قولش نموند یه عشق جدید پیدا کرد امروز اون عاشق ترین و من تنهاترینم...
میدونم امروز که بره خیلی کمتر میبینمش.وقتی کنار عشقش میبینمش بهش حسودیم میشه... با خودم حرف میزنم انگار رفتنش دیوونم کرده...
درو باز کرد و وارد شد... لباس دامادی قشنگترش کرده بود...زود اشکامو پاک کردم اما فهمید گفت:گریه میکنی؟
دستامو باز کردم به طرفم دوید سرشو به سینم فشردم نمیخواستم بره...به صورتم نگاه کرد ...گفتم:خیلی خوش شانسم که کنارمی
با دستای زبرم دستاشو گرفتم گفتم :امروز قشنگترین روز زندگیته....
نگام کرد:اما بدونه تو هرگز
گفتم:باید به دوریت عادت کنم...میخوام خوشحال باشی حتی اگه من نباشم....
لبخند زد دستامو بوسید گفت:بدون تو هیچ چیزی رو نمیخوام بابا...
از همه ی دنیا واسم با ارزشتر...
امروز برای اون مهمترین روز و برای من سختترین روز...
نمیتونم دوریشو تحمل کنم هر روز وقتی چشم باز کردم اونو دیدم خندهاش حتی قهر کردناشو دوست دارم...
یاد اولین باری افتادم که دیدمش اینقدر از دیدنش خوشحال شدم که تو اسمونا پرواز میکردم وقتی نگام کرد دنیا مال من شد اما امروز میره و من چقدر احساس تنهایی میکنم.کاش بهش اجازه نمیدادم...
...امروز اون میخنده و من گریه میکنم...
یه بار بهم گفت:هیچوقت تنهاش نذارم.گفتم:به شرطی که قول بدی پیشم بمونی.اما سر قولش نموند یه عشق جدید پیدا کرد امروز اون عاشق ترین و من تنهاترینم...
میدونم امروز که بره خیلی کمتر میبینمش.وقتی کنار عشقش میبینمش بهش حسودیم میشه... با خودم حرف میزنم انگار رفتنش دیوونم کرده...
درو باز کرد و وارد شد... لباس دامادی قشنگترش کرده بود...زود اشکامو پاک کردم اما فهمید گفت:گریه میکنی؟
دستامو باز کردم به طرفم دوید سرشو به سینم فشردم نمیخواستم بره...به صورتم نگاه کرد ...گفتم:خیلی خوش شانسم که کنارمی
با دستای زبرم دستاشو گرفتم گفتم :امروز قشنگترین روز زندگیته....
نگام کرد:اما بدونه تو هرگز
گفتم:باید به دوریت عادت کنم...میخوام خوشحال باشی حتی اگه من نباشم....
لبخند زد دستامو بوسید گفت:بدون تو هیچ چیزی رو نمیخوام بابا...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی