حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

داستان کودک و پیرمرد..

1391/12/27 21:30
نویسنده : your daddy★☆
867 بازدید
اشتراک گذاری

 

کودک گفت: «گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد.»

پیرمرد گفت: «من هم همینطور.»

کودک آرام نجوا کرد: «من شلوارم را خیس می کنم.»

پیرمرد خندید و گفت: «من هم همین طور.»

کودک گفت: «من خیلی گریه می کنم.»

پیرمرد سری تکان داد و گفت: «من هم همین طور.»

«اما بدتر از همه این است که…»

کودک ادامه داد: «آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند.»

بعد کودک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد.

پیرمرد با بغض گفت: «می فهمم چه حسی داری ، می فهمم..

 

 

م نِ او...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

بدن خودت یا آقاتو دوست داری؟
27 اسفند 91 21:52
با داشتن این محصول دیگر نیاز به درد تیغ نیست شما با خرید این محصول بدن خود را تمیز نگه داشته و شوهرتان بیشتر جذب عشق بازی کنید http://persell.marketfa.biz/prod-234.html
مامان امیــــــرعلی ( پســـرکــــ شیطــــون)
28 اسفند 91 1:48
وااااااااااااااای بی نهایتــــــ زیبا بوووووووووووووووود



مرسی...
مهسا (مامان آینده ی یه دخملی♥)
28 اسفند 91 2:16
اشکمونو دراوردی بابایییواقعا همینطوره


بله ....شرمنده دیگه...
سارا
28 اسفند 91 9:05
خیلی زیبا و واقعی بود وبجا جرا که همه ما یه روز پیر میشیم پس چقدر خوبه درک کنیم بزرگترامون رو


هستی
28 اسفند 91 9:07
کودک بودم که در سینما مردی از اسب افتاد و آن‌قدر روی زمین کشیده شد که گریه چشم‌هایم را بست ... بعدها دانستم افتادن از «اسب» گریه ندارد خیلی‌ها از «اصل» می‌افتند و می‌میرند ...
مامان ثمر
28 اسفند 91 10:36
فرقی نمی کند چطور بودنش, دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش

همین که پـــــــــــــــــدر هست
برای من کافیست ....
این عکس رو دیدم دلم گرفت


.....
مامان راضیه
28 اسفند 91 19:59
واقعا آدم و به فکر می ندازه
اتفاقا تلوزیون خودمون تصویری همین دیالوگ ها رو ساخته بود !
چند وقت پیش نشون داد خیلی تاثیر گذار بود
ولی کاشکی موقعی که تو این شرایط قرار می گیریم یادمون بمونه این داستان و !
داییم حرف خوبی می زنه میگه همه آدما قصه های قشنگ زیاد بلند مهم اینه که موقع عمل یادشون باشه یا نه!؟


.......
تانسو
5 فروردین 92 23:35