حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

زندگی من...

1391/10/27 14:50
نویسنده : your daddy★☆
502 بازدید
اشتراک گذاری
خوب یاد گرفته ام دیگر ... زندگی گاهی ، مثل یک کودک ده ساله عاصی و سرکش است ... هیچ مبادایی ندارد . هرچه را برایش ممنوع کنی بی مهابا به آن سرک میکشد ...
سخت بگیری ، سخت می شود ... اصرار که میکنی انکار میکند ... پا که میفشاری ، پاهایش را قفل می کند ... گذشت که میکنی بخشنده می شود ...مومن که میشوی مامن میشود ... آرام که میشوی ، محتاط تر می شود ...

خوب یاد گرفته ام دیگر ... زندگی هیچ مبادایی ندارد ... گاهی با پای خودت میروی ... و به خواست خودت باد میشود تمام مباداهایت یکجا و ... در آسمانت وزیدن میگیرد ...
گاهی از آرزوهایت میگریزی و به ترس هایت پناه می بری ... گاهی آرامش گمشده ات را ، که سالها در دوست داشتنی ترین جاهایت نداشتی ، پشت تابلو های ورود ممنوعی که برای خودت چیده ای ، میابی ...
...خوب میشناسم دیگر ، این کودک ده ساله را ... و خوب تر میدانم که باید برایش مادری کنم ...
برای منم مادررررررررررررری کن بابااااااااااااااا جوووووووووووووونم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نازی
17 دی 91 22:53
سلام خدا این فرشته معصوم رو زیر سایه شما و مادرش حفظ کنه.نمیدونم چرا گریم گرفته و نمیخوام حدسی که میزنم در رابطه با شما و مادر حامی جون درست باشه ولی ما مادر پدرها وقتی میشیم مامان و بابا دیگه برای خودمون نیستیم میشیم برای بچمون چون این بچه های معصوم خودشون که نیومدن ما خواستیم پس باید به خاطر اونها گذشت کنیم.
منم سر غربتی که اومدم و فشار دوری از خانوادم خیلی با شوهرم بحث میکنم و ناراحتم ولی به خاطر دخترم مجبورم که خودمو از بین ببرم تا دخترمو شکوفا کنم.
شرمنده بخدا فضولی نکردم.نمیدونم چرا از زمانی که مامان شدم نسبت به تمام بچه هاحساس شدم و دوست دارم مهر مادری سهم حامی عزیز هم باشه.امیدوارم با وجود مامان حامی اسم وبلاگتون بشه زندگیه 3نفره شما.


زندگیه من پیچیده تر از اون چیزیه که فکر کنید..
بهاره مامان ونداد
18 دی 91 12:17
پیام خصوصی دارید
کیاراد
18 دی 91 15:31
سلام دوست خوب من حامی :
از اینکه به وبلاگ من اومدی متشکرم .


خواهش میکنم..

23 دی 91 23:52
نوشته هات خیلی عمیقه
با جمله جمله ش به فکر فرو میرم ...
من خودم شکست خورده همین بازیم و میدونم حامی تو هم مثل من در آینده این سوال رو زیاد از خودش میپرسه که : چرا من ؟!؟


کاش اونی که میخواد منو به جنون بکشونه ذره ای مهر تو دلش باشه و به حامی فکر کنه...همین...