سلامی دوباره...اما...
سلام...
حال همه ی ما خوب است...
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.
با اینهمه، عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی میگذرم، که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بی درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم: حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود. می دانم همیشه هوای آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است...
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی... هر از گاهی ببین، انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست؟
راستی خبرت بدهم! خواب دیده ام خانه ای خریده ام! بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار. هی بخند...
بی پرده بگویمت! چیزی نمانده است... من سی ساله خواهم شد... فردا را به فال نیک خواهم گرفت...
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟ نه ری را جان! نه...
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه...
از نو برایت مینویسم:
حال همه ی ما خوب است اما..... تو باور نکن....
حال همه ی ما خوب است...
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.
با اینهمه، عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی میگذرم، که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بی درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم: حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود. می دانم همیشه هوای آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است...
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی... هر از گاهی ببین، انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست؟
راستی خبرت بدهم! خواب دیده ام خانه ای خریده ام! بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار. هی بخند...
بی پرده بگویمت! چیزی نمانده است... من سی ساله خواهم شد... فردا را به فال نیک خواهم گرفت...
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟ نه ری را جان! نه...
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه...
از نو برایت مینویسم:
حال همه ی ما خوب است اما..... تو باور نکن....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی