حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

میلادت یک بهانه است برای...

پسرم حامی جان  : یک بهار...........     یک تابستان............            یک پاییز ............    و یک زمستان را دیدی.................. از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی........ لبخند بزن؛ برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند..   ...
27 شهريور 1392

پدرِ تو....

پدر که باشی!!! با تمام سختی ها و مشقت های روزگار، با دیدن غم فرزندت میگویی:"نگران نباش،درست میشود، خیالت تخت ، من پشتت هستم". پدر که باشی ؛ سردت میشود و کت بر شانه ی فرزندت می اندازی. چهره ات خشن میشود و دلت دریایی ....... آرام نمیگیری تا تکه نانی نیاوری. پدر که باشی ؛ عصا میخواهی ولی نمیگویی. هرروز،خم تر از دیروز،جلوی آینه تمرین محکم ایستادن میکنی.... پدر که باشی ؛ در کتابی جایی نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست... بی منت از این غریبگی هایت می گذری تا پدر باشی.... پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی پدر که باشی ؛ به جرم پدر بودنت،حکم همیشه دویدن برایت میبرند. بی اعتراض به حکم...
15 شهريور 1392

"وعده خدا"

خداوند وعده نکرده است که آسمان، آبی باشد خداوند وعده نکرده است که راه زندگی تا پایان، گُل و ریحان و سنبل باشد خداوند وعده نکرده است، آفتابِ بی باران شادیِ بدون غم و آسایشِ بی رنج را. اما خداوند وعده کرده است که هر روز نیرو ببخشد و با هر سختی، آسانی و آسایش آورد و در راهِ زندگی چراغ هدایت آویزد، بلاها را به لطافت درآمیزد و از آسمان، یاری فرستد با شفقتی بی دریغ، و عشقی بی کرانه…‬ روزی زیبا...حضور زیبای تو و... ...
13 شهريور 1392

حامی ِ من زندگی ات را به رقص آور...

حامی ِ زیبای من : " به یاد داشته باش که عشق را نباید جایی گرفتار کرد و به مخمصه انداخت. تو نباید به هیچ یک از پله‌های این نردبان دل ببندی. به نردبان دل ببند، اما به پله‌های آن، هرگز. در غیر این صورت، موقف خواهی شد و به محض آنکه متوقف شوی،  از رشد باز می‌مانی.  آنگاه زمان می‌گذرد، اما تو درجا می‌زنی. بزرگ شدن و پیرتر شدن به معنای بالغ شدن نیست. پیر شدن، ساده و آسان است؛  هیچ فکر و برنامه‌ای برای آن نیاز نیست. درختان پیر می‌شوند، سنگ‌ها پیر و فرسوده می‌شوند، حیوانات پیر می‌شوند و انسان نیز. اما بالغ شدن، پدیده‌ای کاملا متف...
10 مرداد 1392

♥دلخوشی من♥ و یک نکته دیگر....

ﺭﻭﯼ ﭘـــــﺮﺩﻩ ﯼ ﮐﻌــﺒﻪ ؛ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺣﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳــﺖ : ﻧَﺒِّﺊْ ﻋِﺒَﺎﺩِﻱ ﺃَﻧِّﻴﺄَﻧَﺎ ﺍﻟْﻐَﻔُــﻮﺭُ ﺍﻟﺮَّﺣِـــﻴﻢُ    ﻭ ﻣـــﻦ . . . ﻫﻨــــﻮﺯ ﻭ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺁﯾــﻪ ﺩﻟﺨــﻮﺷــــﻢ :   " ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩﯼ ﻣﻬــــﺮﺑﺎﻧﻢ "     پـسـرم !   گـنـ ه کــار را نـاامیـد مکن.   چـه بـسـا کـسى هـستـــ کـ ه همیشـ ه بـا گـنـاه استـــ ،    سـرانـجـامـش بـخـیـر پـایـان یـابــد.   چــه بـسـا آدم خـوبـی ستـــ در اوّل عـمـرش    سـرانجـامش بـ ه آتـش کشـیـده شـود .    "سفـارش امـیـر ...
25 تير 1392