زمانی که بابا هم مثل تو بود...
زمانی به زبان گلها سخن میگفتم.
زمانی هر کلمهای را که کرم ابریشم میگفت میفهمیدم.
زمانی در خفا به وراجیهای سارها میخندیدم
و در رختخوابم با مگسی گپ میزدم
و با گریهی هر دانه برف در حال مرگ که فرو میافتاد همدردی میکردم.
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟!!!
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟!!!!!
زمانی هر کلمهای را که کرم ابریشم میگفت میفهمیدم.
زمانی در خفا به وراجیهای سارها میخندیدم
و در رختخوابم با مگسی گپ میزدم
و با گریهی هر دانه برف در حال مرگ که فرو میافتاد همدردی میکردم.
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟!!!
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی