حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

پدر...

1391/11/6 15:16
نویسنده : your daddy★☆
343 بازدید
اشتراک گذاری
پــــــــــــــــدر عزیزم

ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان پنهانی ،
غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار مانده بود 
ببخش که غرق جوانی شدم آنقدر که سفیدی تدریجی موهایت را ندیدم
ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم....
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مریم
6 بهمن 91 10:38
زیبا بود...ببخش اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار مانده بود ....حیف که همه چیو دیر میفهمیم...


حیف....
مامان امیــــــــرعلی(پســـــرک شیطـــون)
6 بهمن 91 11:08
خیلی خیلی خیلی زیبــــــــــــــــا بود ...
امیدوارم همه چی خیلی زود دُرستـــ بشـــه ...



انشالله...
خاله ریحانه
6 بهمن 91 13:42
قشنگ بود...امیدوارم حامی جون زود برگرده


ممنونم..
مامان کیاراد
6 بهمن 91 20:05
سلام بابای با احساس
بسیار زیبا و تاثیرگذار بود ،حیف و صد حیف که گاهی اوقات وقتی متوجه خیلی چیزها میشویم که دیگر زمانی برای جبران نداریم حتی به اندازه یک نگاه .....


سلام..متشکرم از شما..گاهی زود دیر میشه..
عاطفه
7 بهمن 91 22:11
الهی بمیرم برا بابایی و داداشی خودم که هیچوقت با هم کنار نمیان!!!
هر دو تاتونو دوست دارم


خدا نکنه...منم دوست دارم...