برای روزهای بودنم....
حامی جونم این متن را مینویسم، آخه یک عالمه خاله ی مهربون توی وبلاگ ات هستند که با غم من و تو غمگین میشوند و با آرامش ما آروم اند....جالبه...آدمهایی اند که تا به حال هرگز ندیدنت اما نگرانت میشن.......خوشحالم که توی این روزها و لحظه ها تنها نیستیم....ممنونم از محبت تک تک شما دوستای عزیز...
و این متن هم برای اینکه بدونید هنوز هم امیدی هست....هست...هست...(فرق اش با نوشته ی متن قبلی فقط توی یک نقطه است !!!! با یک نقطه دنیای من عوض میشه ....عجب...)
عاشق این روزهایم،
که آفتاب و باران عشق بازی می کنند
و بارور می شود آسمان از نوزادی هفت رنگ..
عاشق این روزهایم که خنکای باد را می نوشم با لذت..
عاشق این اردیبهشت های دیوانه ام
که این روزها در دلم یک ماهی کوچک
روزی سه بار برای مسابقاتِ جهانیِ شیرجه تمرین می کند..
عاشق حال و هوای این روز و شب هایم که خیالی آسوده ،
خواب شب هایم را سنگین و آرام می کند..
عاشق این روزها که یک نفر،
هر روز از باغچه اش برایم ازین گل ها می آورد
و بیشتر از همه عاشقِ روزهای زوجم...