جمعه ی منو حامی جون...
من و حامی جان جمعه رفتیم بیرون....هوای بهاری...حس خوب...لحظه های خوب....
عاشق کسانی هستم که در زندگی من هستند و زندگی من را شگفت انگیز میکنند............
عکسهای پسری و کمی هم حرفِ من در ادامه...
هیچوقت اجازه نده یک روز بد باعث بشه که احساس کنی تو زندگی بدی داری...............فقط به خاطر اینکه امروز دردناک بود به این معنا نیست که فردا عالی نخواهد بود...............فقط باید آن را بدست بیاوری........بهترین چیزها معمولا زمانی اتفاق می افتند که انتظار نداری........پس سعی کن لبخند بزنی،نه بخاطر اینکه زندگی تو کامل،آسان و یا همانطور که انتظار داشتی است...........بلکه بخاطر اینکه قدردان چیزهایی که داری هستی و از اینکه بسیاری از مشلات را نداری شکر گذاری....
در ادامه باید بگم حامی جانم آروم نشسته بودی کنارم و عینک آفتابی منو زدی در حالیکه به موزیک گوش میدادی و کمربندت رو هم بسته بودی گاهی بهم نگاه میکردی گاهی هم به جاده....احساس میکردم هرلحظه دلم میخواد بزنم کنار و بغلت کنماینهمه آروم و بیصدا نگام نکن پسرررریانگار خودم دارم توی آینه به خودم نگاه میکنم
حاااااااااالا عکسهای حامی رو ببینید که هرلحظه بهتون نزدیکتر میشه
آخرین جمله ی من :
یک رابطه باید عاقلانه انتخاب بشود.........در عشق عجله نکن......صبر کن تا زمانی که فرد مناسبی پیدا کنی........اجازه نده تنهایی تو را در آغوش کسی که به یکدیگر تعلق ندارید ،قرار بدهد.........عاشق شو،هنگامی که آماده هستی،نه هنگامی که تنهایی...........یک رابطه عالی ارزش صبر کردن را دارد....