حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

انتخاب غلط..... دقت کن...دقت...دقت..دقت....

1391/12/6 21:31
نویسنده : your daddy★☆
661 بازدید
اشتراک گذاری

از دیگران شکایت نکنیم از انتخابهایمان شکایت داشته باشیم:

مشکل ما در روابطمان بدی آدمها نیست مشکل "انتخاب" آدمهای بد توسط ماست!
مشکل ما این نیست که به ما دروغ می گویند مشکل" انتخاب" آدمهای دروغگو توسط ماست!.
مشکل این نیست که خود خواهانه با ما رفتار می شود مشکل این است که افراد "خودخواه "را انتخاب کرده ایم.
... مشکل این نیست که نامناسب با ما رفتار می شود مساله این است که افراد نامناسب را در زندگی "انتخاب" کرده ایم.


از زورگوئی آدمها در روابطمان ننالیم ایراد از ماست که افراد زورگو را
" انتخاب" کرده ایم.
از دیگران شکایت نکنیم از" انتخابهایمان" شکایت داشته باشیم.....
 بی جهت از رفتار دیگران شکایت نداشته باشیم بلکه وجود این افراد با این رفتارها نتیجه انتخابهای خودمان بوده.. باید می دانستنیم ایراد به افراد خودخواه وناجور نیست بلکه ایراد به انتخابهای ناجور ما در انتخاب افرادی با رفتارهای خودمحورانه است....

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

elham
6 اسفند 91 23:42
کاملا بااین نظر شما موافقم..چه بسا انتخابهای نادرست انسان را به ورطه ی نابودی خواهد کشاند..ایکاش حق انتخاب داشته باشیم تا بتوانیم خوب و مناسب انتخاب کنیم
مهسا مامان کیارش
7 اسفند 91 0:19
خیلی اشتباهه که ما آدما بعضی وقتها از روی احساسات و دل تصمیم میگیریم درصورتی که باید از روی عقل باشه
مامان آرشيدا قند عسل
7 اسفند 91 8:40
بَد باختن یعنی یه عمر تلاش کنی شاه بشی اما بعد بفهمی بی بی دلت عاشق سربازه !!!
هستی
7 اسفند 91 9:45
دل تنگم! دل تنگِ خیلی چیزها دل تنگ این همه دل تنگی ها چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت! دل تنگم دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی دل تنگ این همه نبودن ها دلتنگ شدن ها دل تنگ این همه دل تنگی ها دل تنگ کودکی هایم دل تنگ سالهای گذشته دل تنگ حوض حیاط خانه پدربزرگ دل تنگ بازیگوشی های یواشکی دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست و تمام هست هایی که نیست! حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!! دل تنگ تر نیز خواهم شد می رسد روزی که بگویم: دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!
هستی
7 اسفند 91 9:46
راستی دیروز داشتم بعدازظهر برمیگشتم از دانشگاه به خانه بیام داشت باران میامدناخودآگاه توی مسیر به اتفاقاتی داشت می افتاد که معمولا سریع از کنارش عبور میکنم اما ایندفعه بهش فکر کردم زمینها خیس بود هیچ کس عجله ای برای تند رفتن نداشت همه اهسته اهسته قدم برمی داشتن . جالبه ما گاهی اوقات میخوایم که تندتر مسیر را طی کنیم که به مقصد برسیم اما متوجه نیستیم که تمام زیبایی های مسیر را از دست میدیم شاید مقصد در حین مسیر باشه نه پایان مسیر...... مثل زندگی من و شماها...... داریم زندگی میکنیم .... درس میخونیم .... کار میکنیم.... یا ازدواج میکنیم .... اما در طول مسیر هیچ وقت توجه به دور و اطرافمون و آدمها و حتی اتفاقای ریز و درشتمون نمیکنیم...... زندگیمون داره به سرعت میگذره... چه خوبه که بهش فکر کنیم ازش لذت ببریم نهایت استفاده را ازش بکنیم چون این فرصت دیگه برامون پیش نمیاد .... کافیه زیبایی های زندگی را درک کنیم..... حتما به آرامش دلخواهی که هرکدوممون میخوایم میرسیم... بابابی امیدوارم زندگیتون پرازشادی و توام با آرامش باشه .....
مامان محمد امين
8 اسفند 91 19:09
دقيقا
مامی مهدیار
9 اسفند 91 1:36
زندگي را نفسي ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است بي خيالي سپر هر درد است باز هم مي خندم آن قدر مي خندم که غم از روي رود!!!
n
9 اسفند 91 8:16
درسته .... این تقصیر ماست که گاهی آدمهای خوب را دور و برمون جمع نمیکنیم.اما این را مطمئنم که یه موقعهایی ما مجبوریم به آدمهایی که بهمون محبت میکنن وابسته بشیم.......ما نمیدونیم محبت واقعی چه رنگیه!!!!!!!!!


اتفاقا بعضی محبتها حال ادمو به هم میزنه و ادم دلش میخواد خفه اش کنه طرفو که بره گم شه دیگه هم برنگرده...اخه خودش فکر میکنه محبته اما افتضاح ترین و متعفن ترین کار دنیا رو داره انجام میده...
sima
9 اسفند 91 10:49
سلام بابایی خوبین؟خیلی ناراحت شدم ازاینکه درددلتون روخوندم.از اینکه به تنهایی دارین برای حامی زحمت میکشین.شماپدرخیلی خوبی هستین وامیدوارم پسرتون وقتی بزرگ شدقدرتموم زحمات شماروبدونه.پیش مابیاین خوشحال میشیم


سلام...ممنونم ازتون...
عاطفه مامان الای
12 خرداد 92 14:47
واقعا اینطوره ...همیشه گناه از ماست که به یه عده ای در زندگی که لیاقت ندارند میدان تاخت وتاز میدهیم ...ما باید بیدار شیم ...تا دوباره اشتباه نکنیم...