حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

بیا هر شب...

به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ بهشتم نیز و هم دوزخ به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها و من می مانم و بیداد بی خوابی در این ایوان سرپوشیده ی متروک شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها پرستو ها بیا امشب که ...
7 خرداد 1392

جملاتی از کتابهای این روزهایم

جدال ها هرگز دوام نمیاوردند اگر فقط یک نفر مقصر بود.... قشنگه آدمو میبره تو فکر.... کتاب جالبی بود...هردفعه که فرصتی شد قسمت جالبشو برات مینویسم پسرکم.... کافه پیانو.فرهاد جعفری خداوند  ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار می‌دهد تا به شكل‌های گوناگون بر هم اثر بگذاریم.... خودم را دوست می‌دارم. همه جا همراهم بوده است. همه‌جا. یک بار نگفت حاضر نیستم با تو بیایم. آمد و هیچ نگفت. حرف نزد. گفتم و او شنید. رنجش دادم و تحمل کرد. خودم را سخت دوست می‌دارم.... دلم نه عشق میخواهد نه دروغهای قشنگ،نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا،دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد ویک دوست که بشود با او حرف زد ...
5 خرداد 1392

روزهای پدرانه....

برای پدرم: وقتی پشت سر ♥پــدر♥ت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره  میفهمی پیر شده ... وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه  میفهمی پیر شده ... وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره  میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه ... و میفهمی نصف موهای سفیدش  به خاطر این بود که نزاره تــــــــــــــو غمگین باشی ... ♥ و برای  خودم که حالا یک پدرم.....پدر بودن تنها بهانه ی زندگی و نفس کشیدن من در این روزهاست...و جایی خواندم این مطلب را : اگر من بزرگ نمی شدم ، موهای مادرم سفید نمی شد....  اگر من بزرگ نمی شدم ، مادر بزرگ در ...
2 خرداد 1392

بله گفتن و اشکال آن...

"بله" هم "انسان آزار" است و همیشه انسان را با روح سراپا بیگانه وسرگردانش با تمام خواسته های ریز ودرشت آزار می دهد و وادارش می کند که علی رغم میل به نه گفتن، همواره "بله" بگوید! بله به دادگاه! بله به کمیته های انضباطی! بله به استاد،بله به رییس،بله به ... تا  بله به "بله"!   از کودکی بله را را به ما یاد دادند وبعد آنقدر با آن مدارا کردیم که به آن خو گرفتیم در آخر در رگهایمان جز "بله" نجوشید ودر ناخودآگاهمان منشا دیالکتیک ولزوم وجود تنازع برای تکامل دیگر اثری ندارد .   به زور آتش وجهنم ومبادا که خدا چشم هایمان را کو...
1 خرداد 1392

رویای پیری

رویای دیشبم را برمیدارم  و در فریزر میگذارم  تا روزی روزگاری  که پیرمرد مو خاکستری شدم،  رویای قشنگ یخ زده ام را بیرون بیاورم،  آبش کنم، گرمش کنم،  و پاهای سرد سالخورده ام را  در آن گرم کنم................. ...
29 ارديبهشت 1392

امشب را در کنار ثانیه ها ، آمین گوی آرزوهایت می شوم....

امشب شب "لیله الرغائب " , شب آرزوهاست ! باز پنجره های ملکوت ، به بهانه ای دیگر گشوده شد  و چه عاشقانه می سراید : این الرجبیون ؟  چه خــــــــــدای عاشقی که گناه میخرد و بهشت می فروشد و ناز بنده میکشد ... خدایا.... .هیچ بچه ای رو تخت مریضی نباشه..  .بدی دروغ  دورویی ظلم بمیره. .چشم هیچکس از داغ عزیزش تر نشه. .خدا با همه ما مهربونتر بشه. .هرکی ناجی مردمه آفتابی بشه  بگو دعام میکنی دوستم که من دیر زمانیس دستم به دعا کردن نمیره.... ...
26 ارديبهشت 1392