حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

برای خودم در گذشته ها...

  میخواهم به گذشته برگردم... وقتی همه چیز ساده بود وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب  را،و شعرهای کودکانه را یاد میگرفتم.. وقتی نمیدانستم که چه چیزهاییی را نمیدانم و هیچ اهمیتی هم نمیدادم.. میخواهم فکر کنم که دنیا چقدر خوب است و همه راستگو و زیبا هستند.. میخواهم ایمان داشته باشم که هرچیزی ممکن است میخواهم که از پیچیدگیهای دنیا بیخبر باشم... میخواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم... به یک کلمه محبت آمیز...... به فرشتگان، به باران، و به عشق.... ...
2 ارديبهشت 1392

امیدوارم این مطلب به دردت نخوره..

سلام بابایی.... امیدوارم این مطلب به دردت نخوره هرگز ..هرگز ..هرگز........و همه ی زندگیت با لبخند و پر از عشق طی بشه.... آمین ..... مطلبی که برات مینویسم برگرفته از کتاب رازهایی درباره زندگی است،به همگان پیشنهاد میکنم خواندن این کتابهارو از دست ندهند...ازش برای دلبستگی بیشتر و مهرورزی بهره ببرند نه مثل من برای..... رازهایی درباره زندگی ، رازهایی درباره عشق، با هم بودن....از باربارا دری آنجلیس(فقط انتشارات نسل نواندیش که بدون سانسور هست) تذکر مهم: ( چرا بعضی آدمهای کج فهم متوجه نمیشوند که تمامی مطالبی که نوشته میشوند فقط و فقط مربوط به حامی و خودم است،و هیچ کس دیگری برایم   ارزش ندارد که برایش وقت بگذارم و بنویسم....
30 فروردين 1392

(من و حامی)

روزی که از وجود تو دلبندم آگاه شدم...همانند کودکی در سراسر وجودم فریاد میزدم دلبندی از وجودم ...از گوشت و خونم می آید...آنقدر وجودت آرامبخش من شد که خودم را از یاد بردم... وقتی حتی تو را نمیدیدم چیزی جز فکر حامی من  اینچنین مرا از خود بیخود نمیکرد... سرمست از وجود مظلوم و زیبای تو ... سرمست از عطر تو... حامی... هرچیزی با عشق تو به وجود می آید با نفسهایت تشکیل میشود و با بودنت معنای واقعی پیدا میکند حامی؟ این به چه معناست؟ مگر نه اینکه (خدا) تکه ای از وجود خود را در بدن هر فردی قرار داده؟ آن نیمه ی من تو هستی پسرم! نزدیکتر از نفس به من! آه...که چه حس شیرینی است به نفس نفس افتادن ...بعد از یک روز کنار تو بودن و با تو بازی کردن... پسر...
16 فروردين 1392