حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

برای رویاهایم با تو...

شب نمایان و  کوچه در خواب است  من به یادِ تو مست و بیدارم  می نویسم: ـ رها ـ بخوانش عشق  باورم کن که دوستت دارم !!رها.... تو را ثبت میکنم  نگاه میدارم  برای آرامشی همیشگی  برای قرار گرفتنِ "دل" برای روزهای دلتنگی  جایی ست در عمق روح و فکر و قلبم که کسی از آن خبر ندارد  تو را میگذارم آنجا  درست در تاریکترین و عمیق ترین و خلوت ترین جای فهم ام  میگذارمت آنجا و به هیچ کس هم نخواهم گفت که تو آنجایی  تا هر شب در تنهایی هایم بیرون ات بیاورم  بگذارمت روبروی خودم  در آغوشت بکشم و نگاهت کنم  تو هم برایم حرف بزنی و لبخندهایت را بریزی توی چشمهای من  ...
12 فروردين 1392

تولد مادرجووووووووووووون جوووونی

امام سجاد(ع) فرمودند: حق مادرت این است که بدانی او تو را به گونه ای حمل کرد که هیچ کس، دیگری را چنین حمل نمی کند و تو را از ثمره قلب خود چیزی عطا کرد که هیچ کسی به دیگری نمی دهد و تو را با همه ی اعضای بدن خود محافظت کرد و باکی نداشت که خود گرسنه باشد و به تو غذا دهد، یا تشنه باشد و تو را سیراب کند، یا خودش عریان باشد و تو را بپوشاند، یا خود در آفتاب باشد و تو را در سایه قرار دهد و برای تو از خوابش بگذرد و تو را از سرما و گرما حفظ کرد تا برای او باشی. بدان که تو توان تشکر از او را نداری جز به یاری خدا و توفیق او. منبع: مفاتیح الحیاه،ص۲۲۴ اینها که نوشتم تنها اندکی از شأن و منزلت مادرهاست... خداوند بزرگ تو را آفرید برای تمام دنیا ...
7 فروردين 1392

............

واااااااااااااااااااااااااااااااای !!!!!!!!!!!!!!!! خسته ام....خسته خسته خسته............. "شانس تصمیم میگیرد که تو در زندگی چه کسی را ملا قات کنی.........این که هیچی.... قلب تصمیم میگرد که تو چه کسی را در زندگی میخواهی............... اما زمان تصمیم میگیرد چه کسی در زندگی تو باقی بماند....ای خداااااا.... ...
7 فروردين 1392

هیچ وقت....

یک چیــــزهایی..یک­ حس‌ هایی..یک آدم‌ هــایی..یک وقت‌ هایی..یک‌ ثانیه‌ هایی..یک ...در زندگی گُــــم می‌کنی ،و هیچوقت ِ دیگر هم پیدایشان نمی‌کنی !هیچ وقت ِ دیگـــــر.... !!!
7 فروردين 1392

منٍ تو...

من لبریزم .. لبریز از حرفهایی که هرگز نخواهم گفت و حس هایی که همیشه مرا دچار است . حالتی عجیب در من که حاصلش به شدت سکوت است و خاموشی ؛ و نگاهی خیره که مرا با خود به دور دست های تاریخ ِ خود می برد . دوست دارم تمام شب را رانندگی کنم تنها ، تا سپیده ، و با آهنگی که مرتب در گوشم می خواند هم صدا شوم ..   ...
5 فروردين 1392

نظرسنجی همگانی

  اگر مجبور باشی بین رفتن به گذشته یا آینده یکی رو انتخاب کنی کدومشو انتخاب میکنی؟ 1- گذشته 2- آینده  و چ______________________________________________را ؟؟؟؟؟؟   اول از همه خودم: به گذشته... میرم تا یه چیزایی رو عوض کنم و خیلیا و خیلی چیزارو خط بزنم...بعد میرم به آینده م با خیال راحت...جلوی هر اشتباهی رو میگرفتم..همین. رفتن به آینده صرفا برای کنجکاویه اما این گذشته است که روح آدمو ازار میده و دلت میخواد تغییرش بدی...... اما یادمون نره که مهم زمان حالِ.... چون هم اینده تو میسازه هم جزیی از گذشته ات میشه... ...
5 فروردين 1392